سلامت بمان حسین جان !
که روزگار هزار خواب بدهکار چشمان مادرت است و هزار ذکر در گرو تسبیح پدرت گذاشته است . شرم ما بماند که از روی چون تو دلیرانی گاه چشمانمان را به رویتان می بندیم تا شاید حقارت قدم های آزادانه مان را تاب بیاوریم .
باور کن برادرم هیچ زندانی سخت تر و زجر آورتر از سلول خود شرمساری نیست که ما خجالت زده ی ثانیه ثانیه آزادگی تو آزاد مردیم در زندان روزگار که تبعید شدگان دور و دیر آن را شاهراه رسیدن به سرزمین رهایی می خوانند .
سرزمینی که شاید مادرانمان هرگز بر سر ِ زمین هامان نروند .
تو بمان تا برای فرزندان فردای ایرانمان از بابک خرمدین روزگارمان بگوییم که پشت ظلم را شکست نه با باتوم و سلاح که با
تفکر و آزادمنشی اش .و ایستاد تا آنجا که پشت تمام میله های سیاه را خم کرد و روی عدالت ظالمانه ی آنانکه انا الحق می زنند خط بطلان کشید
ما همه چشم به راه تو هستیم
برای خاطر خدا سلامت بمان